مطالب زیر از سایت کانون انصار می باشد

اين كلمات تو بود. اين خط و نشان تو بود كه چشمان احساسم را  خيره می كرد.

نوشته بودی آنگاه كه دلتنگ ما شدی، وقتی سراغ ما را در دل جستی، آن زمان كه دستان بی رحم بغض گلويت را فشرد و هر هنگام پاكی احساست، ما را طلب كرد دسته ای ياس بردار و ببوی واز حرير گل برگ هايش، قامت ساقه هايش و دفتر برگ هايش بخوان نام ما را .

بخوان نام ما را از ياس

(سلام علی آل يس)

پخش زيارت آل يس

مثل هر بار برای تو نوشتم:

دل من خون شد ازين غم، تو كجايی؟

و ای كاش كه اين جمعه بيايی!

دل من تاب ندارد،

" همه گويند به انگشت اشاره، مگر اين عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ ... تو كجايی؟ تو كجايی..."

و تو انگار به قلبم بنويسی :

كه چرا هيچ نگويند

مگر اين رهبر دل سوز، طرفدار ندارد، كه غريب است؟

و عجيب است، كه پس از قرن و هزاره

هنوزم كه هنوز است

دو چشمش، به راه است

و مگر سيصد و اندی نفر از شيفتگانش

زياد است، كه گويند

به اندازه يك «بدر» علمدار ندارد!

و گويند چرا اين همه مشتاق، ولی او سپهش يار ندارد!

تو خودت ! مدعی دوستی و مهر شديدی!

كه به هر شعر جديدی،

ز هجران و غمم ناله سرايی، تو كجايی؟

تو كه يك عمر سرودی «تو كجايی؟»

 تو كجايی؟

باز گويی كه مگر كاستی ای بُد ز امامت،

ز هدايت، ز محبت،

ز غمخوارگی و مهر وعطوفت

تو پنداشته ای هيچ كسی دل نگران تو نبوده؟

چه كسی قلب تو را سوی خدای تو كشانده؟

چه كسی در پی هر غصه ی تو اشك چكانده؟

چه كسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟

چه كسی راه به روی تو گشوده؟

چه خطرها به دعايم ز كنار تو گذر كرد،

چه زمان ها كه تو غافل شدی و ياربه قلب تو نظر كرد...

و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی كجايی!؟

و ای كاش بيايی!

 سلام و خير مقدم بنده را پذيرا باشيد تبريك عرض می كنم ميلاد ميوه ی دل طاهره ی بتول را خدمت شما بزرگواران . قدم رنجه فرموديد اميدوارم در ساعاتی كه در خدمتتون هستيم بتونيم عرض ارادتی خدمت حضرت بقية اللّة الاعظم داشته باشيم.  

متن مجری3

برخيز كه مير كاروان می آيد                   آن قافله سالار جهان می آيد

در خانه ی عسكری ز نرجس خاتون           هان مهدی صاحب الزّمان می آيد

 متن 4

آمد آن صبح درخشانی که من میخواستم                       روشنی بخش دل و جانی که من میخواستم

از نسیم جان فزای گلشن آل رسول                               بشکفد گلهای بستانی که من می خواستم

از بهارستان عشق و گلشن آل علی                               آمد آن سرو خرامانی که من میخواستم

سر به زانوی ندامت می زنم در پای دوست                       تا رسد دستم به دامانی که من میخواستم

 متن 5

 مهدی جان گفته اند که تا تو آیی، جهان پر از عدل وداد خواهد شد، زمین تمام برکاتش را ارزانی خواهد داشت  ،گرگ و میش از یک آبخور آب خواهند نوشید، اما به خدا که من و ما  تو را نه برای اینها بلکه برای این می خواهیم که این خواسته ی تو و خدای توست.

 متن 6 

رفته ای و باز آ

تا که غنچه ها وا شوند

تا که گل خزان شود

رفته ای و باز آ

تا که سرو قد خم کند

اشکها بر گونه ها شبنم شود

 رفته ای و باز آ

ای خوبترین خوبها

چشم ها منتظرند

خداوندا!

ما مدعیان دروغ زن انتظاریم، حرف از چشم انتظاری محبوب می زنیم ،اما، به اندازه ی ساده ترین دوستانمان هم گوش به زنگ آمدنش نیستیم، الفبای انتظار را به ما بیاموز و لذت انتظار را به ما بچشان.

خدایا!

اگر بناست آن محبوب آسمانی را فقط چشم های پاک ببیند ، آلودگان و تردامنان سر به شانه ی که ندارند؟

خدایا!

هم دردی، همراهی، هم نفسی، به ستوه آمده ایم از این همه بی کسی...

دعای فرج